برای بهترین ابجی دنیا

به خاطر خوب بودنش

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر از شور و حرارت

از احساسات زيبا

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند

  و ضربان قلبت را تندتر می کنند

دوری کنی

椼杭猠捲∽瑨灴⼺戯畬捫慨⹴物猯業楬獥⠯ㅭㄲ⸩楧≦椠㵤⠢ㅭㄲ∩猠祴敬∽畣獲牯瀺楯瑮牥∻>...

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 19:4 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]



آرزوهــایت را یکجــا یادداشت کن

و یـکــی یـکــی از خـُـدا بخـواه

خـُــــدا یـــــادش نـمـــــی ره

ولی تــو یـادت می ره کـه

چیزی که امــروز داری

آرزوی دیروزت بـوده

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 19:3 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]

در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود.

و کلمه، بی زبانی که بخواندش، و بی اندیشه ای که بداندش، چگونه می تواند بود؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود،

و با نبودن، چگونه می توان بودن؟

و خدا بود و، با او، عدم،

و عدم گوش نداشت،

حرفهایی هست برای گفتن،

که اگر گوشی نبود، نمی گوییم،

و حرفهایی هست برای نگفتن،

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند.

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند،

و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،

حرفهای بیتاب و طاقت فرسا،

که همچون زبانه های بیقرار آتشند،

و کلماتش، هریک، انفجاری را به بند کشیده اند،

کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...

اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند،

اگر یافتند، یافته می شوند...

و ...

کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند،

اگر یافتند، یافته می شوند...

در صمیم وجدان او، آرام می گیرند.

و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند،

واگراوراگم کردند، روح راازدورن به آتش می کشندو، دمادم، حریق های دهشتناک عذاب

برمی افروزند.

و خدا، برای نگفتن حرفهای بسیار داشت،

که در بیکرانگی دلش موج می زد و بیقرارش می کرد.

و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟

هرکسی گمشده ای دارد،

و خدا گمشده ای داشت.

هرکسی دوتاست و خدا یکی بود.

هرکسی، به اندازه ای که احساسش می کنند، هست.

هرکسی را نه بدانگونه که هست، احساس می کنند.

بدانگونه که احساسش می کنند، هست.

انسان یک لفظ است،

که بر زبان آشنا می گذرد،

و بودن خویش را از زبان دوست، می شنود..

هرکسی کلمه ای است:

که از عقیم ماندن می هراسد،

و در خفقان جنین، خون می خورد،

و کلمه مسیح است،

و در آغاز، هیچ نبود،

کلمه بود،

و آن کلمه، خدا بود.

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 18:54 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]

برای ابجی عزیزم

 

 

 

 

روز فروغ تو باد می آمد. دنیا مدهوش از آمدنت بود. جهان را میگفتی ، انگار آشفته بود. انگار آمادگی حضورت را نداشت. نمیدانست با این اتفاق چه کند. ترس بر اندام دنیا افتاد و شهر لرزید و باد هراسان به دور خود میچرخید...

خورشید در حال غروب بود؛ خورشید هم نتوانست تورا ببیند. رفت و رفت ...

و تو آمدی و جای خورشید تابیدی ، جای باد فریاد زدی و جای زلزله شهر را لرزاندی ...

تو آمدی تا بتابی ، بتابی بر و خود و خانواده ات... آمدی تا زن باشی، تا بگویی من زن هستم و با حس زنانه ات قلب دنیایی را در دست گیری...

هوا را میگویی ؟ پگاه بود و او نیز نتوانست پگاه باشد. پگاهی رفت و پگاهی آمد. پگاهی آمد تا صبح را در قلبش گیرد، شب را در سکوتش بشکند و خورشید را در چشمش طلوع کند و گل را از احساسش به زانو در آورد.

 

خواهر بهتر از وجودم ، آمدی تا با آمدنت دنیایی را بشکافی ، ساده باش آما بی انتها ، آرام باش اما پرشور ، بی قرار باش اما برقرار ... تولدت مبارک ...

 

 

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 18:3 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]

  عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است...

اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود...


اگر تماس دوام یابد به ابتذال میکشد..........

از عشق هر چه بیشتر مینوشیم سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه

بیشتر تشنه تر...


عشق هر چه دیرتر می پاشد کهنه تر می شود و دوست داشتن نو تر...

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 18:0 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]

هیچوقت یاد مرگ را فراموش نکن و...

هیچوقت عزرائیل را با مرگ یاد نکن!!!

[ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,

] [ 17:56 ] [ んノζん ズムㄎ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه